شبی پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پخت شام بود رفت و یک برگه کاغذ که در دست داشت به او داد . مادر دست هایش را با یک حوله تمیز کرد و شروع به خواندن آن کرد . روی آن نوشته شده بود : صورت حساب : کوتاه کردن چمن باغچه ، ۵ دلار مرتب کردن اتاق خوابم ، ۱ دلار مراقبت از برادر کو چکم ، ۳ دلار بیرون بردن سطل زباله ، ۲ دلار نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ، ۶ دلار جمع بدهی شما به من ،۱۷ دلار مادر به چشم های منتظر پسر نگاه کرد ، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس فلم را برداشت و پشت برگه صورت حساب این عبارت ها را نوشت : برای سختی ۹ ماهه که در وجودم رشد کردی ، هیچ برای تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم ، هیچ برای تمام زحماتی که در این چند سال برایت کشیدم تا بزرگ شوی ، هیچ برای غذا و نظافت تو و اسباب بازی هایت هیچ و اگر تمام این ها را حساب کنی می بینی که هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است . |